سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام به همه دوستانی که به وبلاگم سر میزنن ... نمیدونم شما هم مثل من تا حالا این حس رو تجربه کردین یا نه

یه وقتایی آدم دلش میگیره و یه حرفایی تو دلشه که نمیتونه به هیچکس بگه اون موقع فقط و فقط و فقط یه گوش هست

که حرفاتو میشنوه اون موقع است که احساس تنهایی نمیکنی . اون موقع است که واسه حرف زدن باهاش مشتاق تر میشی

مخصوصا وقتی همه درا به روت بستن یهو یه درو خودش واست باز میکنه ... اونجاش لذت بخشه که از ته دلت میگی شکرت

تو این وبلاگ میخوام حرفای در گوشی که دوست دارم به خدا بزنمو اینجا بنویسم ... البته شاید نشه همشو نوشت ولی خواهش

میکنم در صورتی که حرف در گوشی جالبی داشتین واسم بفرستین ممنون :)

 


  

آفرینپارسال محرم داشتم در گوشی یه حرفای بهش میزدم تو یه سر در گمی عجیب گیر کرده بودم نمیدونستم راهی که دارم میرم درسته یا نه ... از همه میخواستم واسم دعا کنن چون خیلی به دعای دیگران نیاز داشتم اون مشکلم که حل نشد هیچی تو یه دو راهی بزرگ گیر کردم ... شرایط خیلی بدی داشتم تنها کاری که میتونستم انجام بدم صحبت کردن با خودش بود . شرایط بدی داشتم و با هیچکس نمیتونستم حرف بزنم از ته دل ازش خواستم کمکم کنه از ته ته ته دلم و خودمو سپردم دست خودش ... حالا تقریبا یه سال از اون روزا میگدره و خود خودش کمکم کرد که بتونم تصمیم بگیرم . خدا یه هدیه بهم داد که هنوز باورم نمیشه ... خیلی این هدیه رو دوست دارم ... . حالا بعدا بیشتر توضیح میدم در موردش :)

 

عیدی 92


  
   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید : 2599
کل یاداشته ها : 2


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ